تونوبرانه یک عمر انتظار منی

شاخه نبات و جیگرطلا

تونوبرانه یک عمر انتظار منی

شاخه نبات و جیگرطلا

کوتاه

دیشبو قرار نبود برم احیا چون شاخه نبات تنها میشد

اما تو لحظه ی اخر گفتم نمیتونم امشبو خونه باشم و شاخه نباتم منو رسوند مهدیه

خیلی همتونو دعا کردم

بخاطر اینکه دیشب عجله ای شد شام درستوحسابی نخوردم

وقتی م برگشتیم خیلی گرمم بود رفتم دوش گرفتم و سحری نخوردم

حالم خیلی بده نمیتونم وایسم خوبه الان بهترم اما امروز خیلی سخت گذشت به زور نماز ظهروخوندم

تا درس عبرتی باشه که سحری بخورم

یادمه پارسال همین روز نزدیک بود ماشین چپ کنه البته چپ کرد اما خدا رحم کرد بهمون و چیزی نشد

 هنوز ازون مسیر که رد میشیم یادم میاد

وای خیلی بد بود موندم چطور هیچیمون نشد

راستی اون فیلمه بود که گفتم میخوام ببینم وفیلم خوبیه 

من حرفمو پس میگیرم 

جاری جدید انشالله

وقتی نمیتونی چیزی بخوری دلت هزارتا چیز خوشمزه میخواد وقتی میتونی میلی به غذا نداری 

دیروزم همینجوری بود دلم تاس کباب میخواست زنگ زدم شاخه نباتم مرغ اورد تامامان مرغو تیکه کرد منم چیزای 

دیگه رو حاضرکردم و تاس کبابو بار گذاشتیم ورفتیم بیرون برای خرید پارچه این چند مدت خیلی تونت گشتم برای 

اموزش خیاطی و یکی ازدوستام که بلده گفته من یادت میدم دوبارم رفتم پیشش دیدم ازرودستش که دوخته

حالا هفته دیگه چرخ خیاطی میخریم و من میتونم باپارچه های بی مصرف تمرینی چندتا چیز بدوزم

دوتا پارچه ی خوشگل هم خریدم منتظرم که بادستای خودم بدوزمشون

اقا چشتون روز بد نبینه اومدم تا قابلمه ی تاس کباب سیاه شده دیگه خواهرجان هم تو اشپزخونه داشته شیرینی 

میپخته دیده میسوزه اما ولش کرده به امان خدا

اینم ازاین

این چندمدت که بلاگفاخان به هم ریخته بود تو یه دفتر غذاهایی رو که دوس داریمو طرزتهیه شو نوشتم بعضیاشو بلد بودم

بعضیاشو که تازه یاد گرفتم

حتما وقتی رفتم خونه تجربه م برا اشپزی بیشترمیشه

امروزم شاخه نبات که برگشت دیدم داره باتلفن صحبت میکنه و خوشحاله

دیشبم من ناز کردمو خودمو زدم به قهرو یکمم کتک خورد ازدستم

گف اشتی شو تا یه خبرخوب بهت بدم (من یادم نبود دیشب قهرکردم باهاش خودش یادم اورد)

گف بعد ما یه عروسی دیگه هم هست

کی؟

حدس بزن

برادرشوهر؟

بله

پروژه ی عظیم دختر پیدا کردن برای برادرشوهر به پایان رسید

خواهرشوهر میگفت ظاهرا داره دانشگاه فرهنگیان درس میخونه دخترخوبو خوشگلیه ترکن اوضاع مالیشونم توپه

شاخه نباتم سربه سرم میذاشت که دیگه تموم شدی یه عروس جدید به خانواده اومد وازینحرفا

منم میگفتم وای دیگه من تموم شدم خخخخ

من فقط ازمقایسه خوشم نمیاد کلی اسمون ریسمون بافتم 

اخرشم یاد رفتارای جاری وسطی افتادم بغضم گرف 

به شاخه نبات گفتم اون جاریه منه تنها چیزی که مهمه اینه که دختر خوبی باشه هم به نفع منه هم به نفع

برادرشوهر

شاخه نبات گفت به نفع تو چرا؟

گفتم جاریم مثه جاری بزرگه وکوچیکه باشه بهتره یا مثه جاری وسطی دیگه فهمید منظورمو

گفت تو از جاری وسطی بت ساختی(خودش میدونه ومیشناسه کاملا ها اما اینجوری میگه من حساس نشم)

گفتم خودتم میدونی خانوم خوبیه باهاش میری بیرون میشینی حرف میزنی اما وسطاش یه حرکتایی میاد

که کل بنیانتو میریزه پایین

حرف حساب جواب نداره


سلام

سلام به همه

خیلی خوشحالم که دارم دوستامو پیدامیکنم کم کم


من حالم خوبه ازامروز روزه م

دیروزم به مادرشوهر زنگ زدم شاید یه هفته ای میشد زنگ نزده بود اخه صبحاخوابم عصرم به کارا میرسم 

دیگه دیروز زنگ زدم واحوالپرسی کردیم

میگفت ماهمه منتظر عروسیتونیم به زودی و بچه ها نمیان ومیگن عروسیه شما میان واماده باشید

خیلی استرس گرفتم یکم بعدش به شاخه نبات زنگ زدم اونم استرسی شد

گفت من درستش میکنم امشب میام حرف میزنیم 

اینروزا برای اینکه وقت بگذره فیلم میبینم خیلی ازفیلمهای ایرانی رودیدم البته اونایی رو که فکرمیکردم خوبه

یه چیزی که بود دیدم ما فیلم طنز درستوحسابی نداریم وخیلی چرتن اصلا اخرین باری که یه فیلم طنز خوب دیدم یادم نمیاد

تواینترنتم که تحقیق کردم یا فیلمارودیده بودم یا هم ازبازیگرا و خلاصه فیلم میشد حدس زد که فیلمه ارزش اینو نداره دانلود

کنم

اگه فیلمی هست که دیدید وخوشتون اومده بهم بگید

اینروزا رفتم سراغ فیلمای خارجی لامصب خیلی حجمشون زیاده و باید با وسواس بیشتری دانلود کنم

البته بیشتر فیلمایی که ازرو کارتون ساختنو دوس دارم

مثلا فیلم سیندرلا خیلی خوشم اومد شرکم دیدم مالفیسنت رودیشب دیدم ودوست داشتم  والانم میخوام رستگاری در

شاوشنگ رو نگاه کنم میدونم خوشم میاد

راستی یه فیلم ایرانی رو که خیلی دوست داشتم چندمترمکعب عشق بود

یه فضایی بود که قبلا تو فیلما ندیده بودم یه عاشقانه ی قشنگ و ساده بود

 عشق صابر ومرونا

اینکه با خیلی چیزای ساده باهم خوش بودن خوشیاشون خیلی ساده بود وقتی تو اون کانتینره داشتن باهم حرف میزدم

وشمادارید نگاه میکنید حواستون به خودتون جمع شه میبینید یه لبخند رولباتونه


من بااین فیلم گریه کردم یادخودمون افتادم یاد اونروزا که چقدر شاخه نبات به این درواوندر میزد که خانوادشو راضی کنه

رسیدن ما به همون اندازه سخت بود که رسیدن صابر به مرونا

وقتی شاخه نبات دید دارم گریه میکنم میگف یادخودت افتادی دخترافغانی؟

خخخخ

اخه قبلا میگفت چهره ت مثه دخترافغانیاست عکس بچگیامو میبینم تو یه جا خیلی شبیه مروناست

وای من خیلی مرونارو دوست داشتم

ازینکه بابای مرونا به فکر بچهش بود واونجوری جواب صابرو داد خوشم اومد پدرودختر خیلی به هم وابسته بودن

دوست دارم زودتر افغانستان جای بهتر وارومی برای زندگی باشه 


دیشب بعددیدن مالفیسنت خوابم نمیومد دیدم شاخه نبات داره رنگ خدارو ازشبکه استانی هرمزگان میبینه منو ابجی 

هم باهاش دیدیم وای من چندین باردیدمش اماباز موقعی که محمد  به نجاره باگریه گف میدونی؟کسی منو دوست نداره

گریه م گرف

دیروقت بود که شاخه نبات خوابید منم باگوشی تو اینستاگرام بودم دیگه2گفتم بخوابم تازه خوابم برده بود که صدای درمیومد 


خیلی زود شاخه نباتو بیدارکردم مامان که بیدار بود رفت درو بازکرد دید دوست باباست

بابا اومدن خشکی و دوستش که میخواسته برگرده با تریلی ی که تجهیزات برای کشتی برده بندرعباس برگشته 

و دوتاکارتون بزرگ ماهی و یه دونه بزرگ جدا فرستاده بود برامون ودوستش چون فریزرشون جا نداشته تارسیده

اورده 

شاخه نبات که خوابالود بود اومد باداداش کارتونارو اوردن تو اشپزخونه دیگه گفتم بخوابه

بامامان تو فریزر جاسازی کردیم وخب طول کشید 

حس کارکنان کشتی بهم دست داد که میرسن خشکی و صیدشونو تخلیه میکنن

راستی؟؟؟

راسته که تحریما برداشته شده و بخاطر شبهای قدر وشهادت امام علی(ع) اعلام نمیکنن وبعدش قراره توخیابونا


 روشلوغ کنن وجشن بگیرن؟یامن خواب دیدم؟

احول اینروزای من

این مدت سه تا نی نی دنیا اومد

یکیش نوه ی خواهرشوهروبرادرشوهربود که اسمشو گذاشتن پارمیس

یکیش بچه ی عمه بود اسمشو گذاشتن فاطمه نورا

یکیشم بچه ی دخترعمه و دوست صمیمی شاخه نبات که اسمشو گذاشتن سامیار

دوتا نی نی دیگه هم توراهن که دوتاش پسرن 

پریشب رفتیم خونه دخترعمه و دوست شاخه نبات پیش سامیار کوچولو هرچی فکرکردیم چی ببریم لباس که همه میبرن

پول هم من موافق نبودم رفتیم فروشگاه و یه ماشین کنترلی خیلی خوشگل خریدیم و یه جعبه شیرینی و رفتیم 


شب خوبی بود خاله هاهم خونمون بودن و وقتی برگشتیم تا 3صبح باخاله حرف میزدیم اونیکی خاله هم داره به من محبت 

میکنه که من ازش دلخور نباشم اما خب من شناختمش دیگه

کلی تعریف میکنه و میگه شاخه نبات خیلی بهت میرسه مدام چیزای جدیدوخوب میخری درصورتیکه وقتی نیستم به مامانم

میگه معلومه اینا به زن اهمیت نمیدن

یه چیز دیگه اینکه جدای از خریدای اشپزخونه پرونده یخچال بسته شد

ویه یخچال خوب گرفتم خداروشکر البته مشاوره های خاله وسطی وشوهرخاله خیلی کمک کرد و دستشون دردنکنه بامااومدن

ماه رمضون هم خداروشکر میتونم روزه بگیرم بجز یه مورد که قبلا خفیف بود اماالان حاد شده مشکلی نیست

 البته الان عذرشرعی دارم 

دیگه اینکه شاخه نبات خیلی خسته ست ومیگه به سفر احتیاج دارم ازیه طرف دیگه نمیارزه تواین حالت که خیلی به پول نیاز داریم بیایم خرج مسافرت کنیم

البته اونشب که خونه دوست شاخه نبات بودیم برنامه دشت ارژن روچیدن برای عید فطر اگه بشه خیلی خوبه

چون من دشت ارژن روخیلی دوست دارم مخصوصا اون الوچه هاش واییییی

دیگه اینکه جو خونه همونجوره وبابا نیست البته و بندرعباسه و گفته بیاد بهمون کمک میکنه البته ما جوری برنامه ریختیم 

که اگه بدقول شدن هم بازبتونیم بریم خونمون


خشت اول

چن روز پیش با شاخه نبات داشتیم درمورد خودمون حرف میزدیم

هردومون به این نتیجه رسیدم خیلی چیزارو به سختی بدست اوردیم

عاشق شدیم فاصله بود بیخبری بود انتظار بود به سختی به هم رسیدیم

خواستیم عقد کنیم مدام تاریخ عقدمون عوض میشد و جدای ازاین به سختی عقد کردیم

خواست کارکنه به سختی کار راه اداخت که بعدش خیلی اذیت شد و یه کار دیگه بازکرد

خواستیم وام ازدوج بگیریم به سختی بعد از7ماه گرفتیم

خواستیم عروسی بگیریم عید نوروز نشد 

خواستیم بریم مسافرت با پشت سر گذاشتن مشکلاتی رفتیم خواستیم برگردیم همینطور

وخیلی چیزای دیگه

دلخوشیه من دوستای مجازیم بود که اونم بلاگفا دورمون کرد ازهم

اومدم دوباره وبلاگ بازکنم نمیشد سه تا وبلاگ ساختم اما نمیشد برم تو کاربریم 

بالاخره چهارمین وبلاگمو راه انداختم

خوش اومدین